۱۳۹۳ آذر ۴, سه‌شنبه

و خداوند آسمان را با ستاره‌ها تزئین کرد (وَلَقَدْ زَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ)

صبح که می‌رفتم به دانشگاه، باد خزان بعد از بارون داشت برگ‌های زرد و سرخ پائیزی رو به زمین می‌کشوند. خیابان هم پوشیده از برگ‌های طلایی رنگ. وقتی ماشینی از کنارشان می‌گذشت گردابی درست می‌کرد و برگ‌ها در پشت آن پیچ می‌خوردند و عروج پیدا می‌کردند. خوشحال بودم که باد می‌آید، هوا تمیز است، آسمانم آبی است و طبیعت دارد جلوه‌های خودش را نشان می‌دهد و به رخ بقیه می‌کشد.

روز به این قشنگی در حالی که من داخل ساختمان از این اتاق به این کلاس و از این کلاس به اون سالن سمینار بودم گذشت. و وقتی دم خانه بودم چشمم به آسمان افتاد، دیدم ستاره‌های زیادی در آسمان می‌درخشند، زیبا بود! از یادم رفت که کجا بودم، امروز چه مصیبت‌ها کشیدم و فردا چه پیش رویم هست. دیدم که چقدر عمیق و مسحور کننده است. بعد از عمری هم یاد خدا افتادم. همین که مجذوب آراستگی و عمق آسمان تاریک با ستاره‌هایش بودم و داشتم حظ می‌بردم ناگهان یک پرتوی نور پهن فانوس مانند پرید به میان خلوت من، معلوم نیست کدوم ...ای برای کاسبی و دکونش نورافکن توی آسمون من انداخته بود.

با ماشینای تک سرنشینتون و دودایی که راه می‌اندازید هوای تنفس من را گرفتید، ستاره‌های زیبای آسمان خدا را گرفتید، حالا یک بار هم که بادی بیاد و آسمونی باشه اون نورافکن کریح‌المنظر و نحست باید بیاد وسط حس و حال من؟

برای ما توهم درست شده که خوشبختیم چون جاروبرقی، ماشین، موبایل، تلویزیون، اینترنت و وبلاگ داریم. چیزی که می‌دونم این هست که ما از اولیه‌ترین چیزها برای درک معنویت و آرامش محروم هستیم.

۱ نظر:

  1. باور کنید چند وقتی است که به خاطر حضور خانواده ام، احساس خوشبختی می کنم. وضعیت مان خوب نیست. اما از اینکه آن ها را دارم خوشحالم...

    پاسخحذف