۱۳۸۸ مرداد ۴, یکشنبه

مهد کودک دهم

امام خميني يك بار فرمودند هر كس در جرگه گرگها درآمد ديگر خواب راحتي از دست گرگها نخواهد داشت. چرا كه گرگها از ترس يكديگر دايره وار و روبروي هم مي خوابند.

حالا به کل جماعت اصولگراها و راستی‌ها اعم از آقایان لاریجانی، عسگر اولادی، حداد عادل، باهنر، ولایتی، ضرغامی، شریعتمداری و ... توصیه می‌کنم شماهاهم سعی کنید روبروی هم بخوابید فقط به یاد دوستانی چون خوش‌چهره، پور محمدی، نوذری، وزیری، و از همه داغ‌تر صفار هرندی، محسنی‌اژه‌ای.

کم کم به جایی می‌رسید که خودتون هم نمی‌تونید جمعش کنید. بازم به یاد جمله‌ی امام خمینی خطاب به اعراب: صدام سگیه که پاچه‌ی همتون رو می‌گیره.

در نهایت به ولی‌امر مسلمین می‌گم، روزی نوبت شما هم می‌رسد و چه روز جالبی خواهد بود.

۱۳۸۸ تیر ۲۶, جمعه

خطبه‌ها۱


با چند تا حرف نماز جمعه‌ی هاشمی لذت بردم.

یکی راجع‌به این بود که پیامبر اکرم (ص) به مردم فرمودند که اگر به کسی ستمی کردم بگوید تا حقش را احقاق کنم چرا که روز حساب سخت است. این طعنه‌ای بود به کسانی که جان بی‌مقداری دارند! که اگر فکر می‌کنی رفتنی هستی به جای این‌که چراغ سبز ضرب و شتم مردم و بدی ازشون حلالیت می‌خواستی و همین را می‌خواستی که پیامبر از مردم خواستند.

دومیش این جا بود که گفت: من همیشه فراجناحی حرف می‌زنم و به هیچ طرفی نظر ندارم. این هم مشتی بود بر دهن کسانی که از شباهت نظر دیگران به خود سخن می‌گفتند.

سومیش سر شعار مرگ بر چین مردم بود که گفت: شما می‌دانید که در همین خیابان‌های اطراف چه فضایی حاکمی است. لطفا شعار ندین. یعنی مواظب باشین کتک نخورین چون دو تا خیابون اون طرف‌تر ملت با ریش و پشم و باتوم و نگاهی پر از غرور و حقانیت (که من یک لحظه دچار این شرک شدم که معاذالله این‌ها انسان نیستند بلکه خدا است که در بدن انسان نزول پیدا کرده! و این‌گونه به بنده‌های عاصی خود نگاه خشم‌آگین می‌کند) منتظر شما هستن (خودم دیدمشون).

چهارمیش: این پیشنهادهای من فقط از طرف من نیست، بلکه با مشورت در مجمع تشخیص مصلحت نظام و بعضی از اعضای مجلس خبرگان است. یعنی رهبر عالی‌قدر مواظب باش که مجلس خبرگان هم عصبانی کردی.

پنجم: شورای نگهبان متاسفانه از فرصت پنج روزه‌ای که رهبر به آن‌ها داد استفاده نکردند. تلویحا گفت گند زدن

ششم: خطاب پیامبر به حضرت علی (ع) که اگر مردم خواستند حکومت کن. این قابل توجه اونایی که می‌گویند نظر مردم مقبولیت میاره مشروعیت نمیاره.

۱۳۸۸ تیر ۱۸, پنجشنبه

خدا بزگ است

امروز باید به جای دیگری می‌رفتم. در تاکسی از جلوی ساختمان دادگاه مدنی می‌گذشتم که دیدم خانم و آقایی با شدت با یک‌دیگر جر و بحث می‌کنند. مردم دور آن‌ها حلقه زده بودند و از یک تئاتر مجانی بهره می‌بردند. به میدان ارگ رسیدم راننده‌ی تاکسی به بهانه‌ی حذف یاراینه‌ی بنزین از هر نفر دو هزار تومان کرایه گرفت. بعد مناقشات معمول از ماشین پیاده شدم و از کنار ساختمان سوخته‌ی تولید صدا ی صدا و سیما گذشتم و به کاخ گلستان رفتم تا اردوی تفریحی بچه‌های مدرسه را هماهنگ کنم. قرار بود فردا بچه‌ها به موزه‌ی بیت رهبری بروند و از آن‌جا به کاخ گلستان بیایند. کارم سریع تمام شد و برگشتم. باز هم از ساختمان دادگاه گذشتم. اکنون خانم و آقایی که جر و بحث می‌کردند هر کدام در گوشه‌ای خسته نشسته بودند. مردم لیوان آبی به دست آن خانم داده بودند، یکی از اطرافیانش پرسید حالا چه طوری با هم آشنا شدین، گفت: روی پشت‌بام! شب‌های ۸۸ هر دویمان آن‌جا الله اکبر می‌گفتیم.