وقتایی که آدم خرت و پرتای کمدش رو میریزه بیرون و نگاهشون میکنه تا کمد رو خلوت کنه. خاطراتش زنده میشن. هر کاغذی که ورق میزنی یاد گذشتهها و حماقتهای خودت و بقیه میافتی. داشتم فکر میکردم همهٔ این خاطرهها وقتی زنده میشن که میخوای دورشون بریزی!
۱۳۹۳ فروردین ۲۲, جمعه
۱۳۹۳ فروردین ۱۵, جمعه
بنویس!
این جا بیغولهٔ منه! اما یادم میره، یادم میره که بیام و حرفام رو بنویسم. دلنوشتههام رو بنویسم. از پیچهای زندگیم بگم، تصوراتم و خواستههای کودکانهام که الآن برام سخیف و مسخره میاد. ای کاش چیزایی که الآن میدونم رو ۱۰ سال پیش میدونستم! بر این اساس ای کاش چیزایی که ۱۰ سال دیگه یاد میگیرم رو الآن یاد بگیرم.
اشتراک در:
پستها (Atom)